سریالی ژاپنی براساس زندگی یک زن که به دلایل متفاوت به یکی از محبوبترین سریالهای پخش شده از تلویزیون ایران تبدیل شد. اما اینروزها سریال دیگری از سوی چشم بادامیهای کرهای به پدیده دیگری در تلویزیون ما تبدیل شده است.
سریال جواهری در قصر یا یانگوم درست مانند سلف ژاپنی خودش توانسته است به یکی از پرتماشاگرترین سریالهای تلویزیونی تبدیل شود.
انبوه عکسهای روی جلد مطبوعات، تیترهای عجیب و غریب، ناگفتهها و شایعات در مورد هنرپیشه اول این سریال و بالاخره اعزام یک تیم از تلویزیون ایران برای مصاحبه با دستاندرکاران این سریال همه و همه نشانگر اقبال این سریال در جذب تماشاگر ایرانی است.
چیزی که بسیاری از سریالهای ایرانی علیرغم نزدیکی بیشتر فرهنگی با مخاطب خود هنوز انتظارش را میکشند. اما به راستی چه عاملی باعث موفقیت این سریال در جلب مخاطب است؟ آیا بازیها خیلی خارقالعاده است؟ آیا طرح و توطئه در این سریال گیراتر از دیگر سریالهاست؟ آیا جلوههای ویژه خاصی دارد؟ آیا داستان آن داستانی پرفراز و فرود و پرکشش است؟
گرچه سریال سالهای دور از خانه (اوشین) از لحاظ قوام داستانی بسیار محکمتر و سطح بالاتر از سریال جواهری در قصر(یانگوم) است اما این دو سریال لااقل از یک منظر همانند هستند و آن تکیه بر فرهنگ شرق دور و بزرگنمایی و به عبارت بهتر زیبانمایی آن است.
البته این عامل در مورد «جواهری در قصر» نمود بیشتری دارد. اگر با کمی دقت و فارغ از رگههای داستانی اصلی و فرعی سریال به جواهری در قصر بنگریم به این نکته واقف میشویم که جذابیتهای بصری سریال یک عامل ناخودآگاه در جذب مخاطب است.
این جذابیتهای بصری ارتباط مستقیم و معناداری با نقش برجسته فرهنگ در این مجموعه دارد.معمولا فرهنگ را مجموعه پیچیدهای از دانستههای اکتسابی بشر میدانند.
پدیدهای که دارای ساحتهای گوناگون و جلوههای متفاوت است معمولا کشورهایی که دارای تمدن دیرپاتر و قدیمیتر هستند از فرهنگ گونهگونتر و متنوعتری نیز برخوردارند. آداب و رسوم، گویشها، پوشاک و بالاخره فرهنگ غذایی هر کشور ارتباط مستقیمی با فرهنگ و قدمت تمدن آن کشور دارند.
در سریال «جواهری در قصر» به صورت کاملا آگاهانه از این جنبه از فرهنگ استفاده شده است. طراحی و ارایه لباسهای سنتی کشور کره در رنگهای متنوع و چشمنواز، همنوایی لباسها و رنگهای آن با فضاسازی سریال از عوامل مهم چشمنوازی و در نهایت تمایل ناخودآگاه تماشا در نزد مخاطب ایرانی است؛ چیزی که اغلب در بیشتر سریالهای ایرانی فراموش میشود یا اصلا به آن توجه نمیشود. شاید اگر بخواهیم نمونهای موفق از توجه به جذابیتهای بصری را در سریالهای ایرانی در نظر آوریم، سریال روشنتر از خاموشی(ملاصدرا) نمونه بسیار خوبی است.
نگاه هوشمندانه در طراحی صحنه و لباس، استفاده دقیق و روشمند از رنگها یکی از عوامل ناخودآگاه مقبولیت این سریال در نزد مخاطب بود؛ چیزی که سریال جواهری در قصر نیز از آن سود میبرد و تنوع رنگها و لباسها علیرغم اینکه بعضی از آنان حس تمسخر را در ما برمیانگیزد اما به طور پنهان ساز و کار خود را برای ایجاد انگیزه تماشا بازی میکند.
در این که سریال «جواهری در قصر» سریالی متوسط و عامهپسند است شکی نیست، چنانکه نوشتیم این سریال چه از لحاظ داستان و فیلمنامه و چه از لحاظ بازیها و کششهای دراماتیک اصلا سریالی قابل توجه و درخشان نیست.
شاید هم به زعم جذب مخاطب، نمایانگر آسانگیری مخاطب عام و پایین بودن سطح سلایق مخاطبان تلویزیون ایران باشد، اما در این نکته شکی نیست که این سریال درس بزرگی به سریالسازان ایرانی میدهد و آن برجسته بودن نقش بکگراند (پسزمینه) و فرعیات است.